مسافرت مامانی
نازنین مامان بعدازاستراحت مطلق مامان ،شما خیلی شیطنت کردی... مدام حالم بدبود ونمیتونستم چیزی بخورم ومعده ام چیزی قبول نمیکرد...برای همین مدام حالم بهم میخورد. همه نگران وضعیت مابودند ...کسی حرف نمیزد ولی ازچشمهای مضطربشون میشد فهمید. تاماه پنجم حضورت پیش من کلی وزن کم کردم ولی ازماه 6 کمی بهتر شدم. در اواخرآذر1385 مامانی برای زایمان خاله نرگس به وین رفت...خودش نمیخواست بره ولی خاله جون مریضه ولازم بودمامانی پیشش باشه وباکلی اصرار راضیش کردیم. ولی من کمی دل نگرانم ...ترس دارم ازاینکه اتفاقی برای توبیفته ومامانی نباشه ...میدونم همه اینجاحواسشون به ما هست ولی حضور اون برام دلگرمی عجیبی داره. ...
نویسنده :
مامان امیر
18:58