امیر،عشق زندگی

مسافرت مامانی

1391/9/25 18:58
نویسنده : مامان امیر
438 بازدید
اشتراک گذاری

نازنین مامان 

بعدازاستراحت مطلق مامان ،شما خیلی شیطنت کردی...نگران 

مدام حالم بدبود ونمیتونستم چیزی بخورم ومعده ام چیزی قبول نمیکرد...برای همین مدام حالم بهم میخورد.  همه نگران وضعیت مابودند ...کسی حرف نمیزد ولی ازچشمهای مضطربشون میشد فهمید.

  تاماه پنجم حضورت پیش من کلی وزن کم کردم ولی ازماه 6 کمی بهتر شدم. 

در اواخرآذر1385 مامانی برای زایمان خاله نرگس به وین رفت...خودش نمیخواست بره ولی خاله جون مریضه ولازم بودمامانی پیشش باشه وباکلی اصرار راضیش کردیم. 

ولی من کمی دل نگرانم ...ترس دارم ازاینکه اتفاقی برای توبیفته ومامانی نباشه ...میدونم همه اینجاحواسشون به ما هست ولی حضور اون برام دلگرمی عجیبی داره. 

کوچولوی قشنگ ودوست داشتنی من ... 

دایی علی اینقدرکه نگران شماوسلامتی منه فکرنکنم برای خانمش اینقدر نگرانی داشته...(حضورش قوت قلب خوبی بود در اون دوران پراضطراب) 

تازه بابایی هم فکر نکنم برای هیچکدوم ازبچه هاش اینقدر اضطراب نداشته که برای شما داشته...چندباربه مامانی گفته چقدراین بچه اذیت شده باید برای سلامتی جفتشون یک قربونی بکنیم!  خلاصه همه منتظریم شما زودتر بیای پیشمون.قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)