امیر،عشق زندگی

مریضی مامان...

1391/9/25 19:31
نویسنده : مامان امیر
468 بازدید
اشتراک گذاری

پسرزیبای من

(عکس سینا وصدرا)

سینا کوچولو پسر خاله نرگس در 11 دی به دنیا اومد ومامانی اواخر دیماه به ایران برگشتند.

خیلی خوشحالم که مامانی زودبرگشتند حالابیشتر دلم گرمه...

چندروزبود که یک جوش کوچولو روی آخرین مهره ستون فقراتم زده که خیلی اذیتم میکرد...

بعداز2هفته بجای اینکه بهتر بشه هرروز بزرگ وبزرگتر شد...

نمیتونستم راه برم وحتی بشینم...

نظر زندایی مریم این بود که باید جراحی کوچولوبشه وبایک شکاف چرکهاشو خالی کنیم...

خیلی دلم گرفته بود.نگران بودم اگرمشکلی برای توپیش بیادچکارکنم...

خیلی اذیت شدم ...نمیتونستم توماشین بشینم کلی داروهای گیاهی استفاده کردم ولی بیفایده بود...

11بهمن مصادف با18 محرم بودکه ازباباخواستم منوببره حرم امام رضا(ع)...

مامانی یک متکا کوچولو زیرم گذاشت یک پتوکوچولو هم پشتم تاتونستم بشینم توماشین...

وقتی رسیدیم به ورودی حرم من که نمیتونستم راه برم توماشین نشستم وباباجون رفت داخل...

نگاهم که به گنبد طلایی آقا  افتاد صبرم لبریز شد وتمام نگرانیهام تبدیل شدبه قطرات اشک...

نمیدونم چقدر اونجاموندیم ولی کلی آروم شدم...

مثل این بودکه فرشته ها تمام اضطراب وغصه های منو باخودبرده بودند...

وقتی رسیدیم خونه باکلی زحمت ازپله هابالا رفتم وبه کمک بابا روتخت دراز کشیدم...

خیلی سخت بود نه به شکم میشدبخوابم نه به پشت...

اونقدرخسته بودم که نفهمیدم کی خوابم برد...

نزدیک سحر بودکه ازخواب پریدم...

خیلی ترسیده بودم.تمام ملافه پرازچرک وخون بود...ولی من دردی نداشتم...

خدایا توراسپاس میگویم به خاطرلطف بیکرانت...

خوشحالم که به توآسیبی نرسید...

.

.

الان که دارم فکرمیکنم میبینم آن مریضی هم یک امتحان بود...

ولی منه کم طاقت بازم کم آووردم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)